هیچ چیز خوب نبود خودنویس . میدانم لازم نیست بگویم . خودت بهتر از من میدانی . تمام این مدت گوشه ای از مغزم نشسته بودی و آرام اشک می ریختی . گاهی که صدای ناله ام از زیر ویرانه هایی از هیچ به گوشت می رسید ، صدای هق هقت سرم را پر میکرد . وقت هایی که به شیرگاز زل می زدم ، جیغ میکشیدی و با مشت به جمجمه ام می کوبیدی . تو همیشه بودی ! لازم نیست برایت از آن آدمِ جدید متفاوت بگویم . لازم نیست به تشریح لایه های افکار لجن مال شده ام بپردازم و خاطرت را آزرده تر کنم . میخواهم از چیزی بگویم که نمیدانی ! 

شاید باید تمامش کنم . 

یک جای راه بایستم و دیگر ادامه ندهم . 

شاید باید من هم خود را به عمیق ترین نقطه ی این دریای تیغ بیندازم. 

بس کن ، خودت میدانی موقتی است ! من برمیگردم ، باز هم شعر میخوانیم ، دیوانه میشویم، نقاشی هایمان را می سوزانیم و همه چیز میشود مثل قبل .

قول میدهم! این کار برای هردویمان بهتر است .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آشپزباشی عرفان طب {ادبیات فارسی هفتم} طراحی کارت ویزیت و لوگو Hanna کفسابی / سنگسابی قیمت توافقی 09127284901 مسافرت کجا بریم بازارچه هیلان