ما آبستن از قبرستانی بودیم که جهان ، نطفه اش را در سرمای شبی نژمانگیر برید. هر نیمه شب ناله ای در گوش فلک پیچید ، کسی در صور درد دمید ، فریادی آسمان را فشرد و یک قبر ، متولد شد ! ما تمام نمی شدیم ، قبر روی قبر ، درد روی درد و جهان داشت وَرَم میکرد
شما را به خدا قسم میدهم تمامش کنید!
زمین دیگر تاب این ها را ندارد . چند وقت است جسد ها را بالا می آورد . روی من ، روی زندگی ام ، روی صورتم .
گاهی وقت ها جیغ میکشند . شما میگویید نمیشود .
میگویید اینها جنازهاند . مگر فقط زنده ها جیغ میکشند مؤمن؟ اینها را چپانده اند در گلویشان . باید بریزند بیرون . انگار چیزی بیجان را لبالب پر کنی و هی بریزد ، هی بریزد و تمام نشود
یکیشان را میشناختم . صدایخوبی داشت ، دستی هم به تار میبرد . او فروغ میخواند ، سازش اشک میریخت ، او بغض میکرد و ساز ، فرهاد میخواند . میگویند روزی ترانه ای ساخت که کشان کشان او را به اینجا آوردند . وقتی رسید گلویش هنوز گرم بود.
بله. یکی از قدیمی ترینشان همین دختریست که میبینید .
غمِ چشم هایش هوا را مسموم میکند . میگویند او نقاش بوده. هی زجر را میکشیده ، گرتهی درد میریخته . میگویند او پیش از اینکه بمیرد ، مرده است . برای همین میگویم قدیمی ترینشان است. آدم حسابی ترین جنازهمان هم همین است .دکتری بوده برای خودش . یک روز تابلوهای نقاشی اش ریختند در مطبش . تکه تکهاش کرده بودند ناجوانمردها
آن یکی برای مردن حیف بود. سهرابی داشت در بطن نوشته هایش .
واژههایش نظمانگیز ترین شعری بودند که هیچگاه سروده نشد
خدا می داند چه شده. گناهش را نمیشورم . اما فکر میکنم جای زخم هایش از قلم باشد. گویی قلمی تیز را در بدنش فرو کرده باشند و شعرهایش را چپانده باشند توی خونش تا خفه بشوند.
نه، آن پسرکی که شما میگویید آن طرف نشسته . او میرقصید . آنقدر موزون که گویی جهان در حرکت دست هایش بی وزن میشد . روزی بر مردانگیاش خط عُرف کشیدند و موهایش را از ته زدند . آن روز بود که من دیدمش.
بله آقا . همهشان جیغ میکشند . زندگی را برایمان جهنم کرده اند. نمیتوانیم یک شب درست بخوابیم.
فقط همان یکی که کنار شماست ساکت است . همان دختری که موهای کوتاه دارد . این را حبس کرده بودند توی اتاق. کسی نمیداند چه شد که سر از اینجا در آورد. یک نفر میگوید آنقدر کتاب خواند تا نفسش قطع شد ، یکی میگوید کشته شده ، آن یکی میگوید خودش دیده که از یک پل پریده است پایین ! میگویم توی اتاق که پل نیست . میگوید گاهیوقت ها هست!
نه آقا ، این چه حرفی است . هر کدام را میخواهید بگویید ، من برایتان تعریف میکنم .
-کدام یکی را میگویید ؟
-بله . با این مرد جوان هستید ؟
-نه؟
-کناریاش ؟
اشتباه میکنید آقا . اینجا که من نشسته ام!
درباره این سایت